آقا بلاخره تونستیم پروژه نیم نمره ای ریاضی رو بعد یه ماه تحقیق و دربه دری انجام بدیم و نیم نمره رو بگیریم.
حلالمه یه جورایی تو مایه های شیر مادر
امروز روز نظافت خونه بود، خونه رو مثل دسته گل کردم بعلاوه اینکه کل راه پله های ساختمون رو شستم. عجب همسایه های تنبلی داریم ما. انگار هیشکی احساس مسئولیت نمیکنه. باشد که رستگار شوند.
استاد ریاضی امروز اولین غیبت خودشونو بدون اطلاع قبلی و با نیم ساعت سرکار گذاشتن ما روی صندلی های کلاس، به ثبت رسون. باشد که تکرار نشود.
رفتم کتابخانه؛ به مسئول کتابخونه که یه دانشجو تشریف داشتن میگم شرایط عضویت و... آخر سر بعد اینکه یه سری فرم و برگه انتخاب واحد رو ازم گرفتن میگه عکس4*3 بهش میگم عکس همرام نیست و یه عکس دارم که روش مهر زدن "دکتر محمد ..." میشه استفاده کرد یا نه؟
برگشته میگه اسم خودته روش!!! به نظرتون چی کار باید می کردم؟
دم دم های صبح بود که از خواب پا شدم؛ صبونه نیم مشتی بر بدن زدم و به طرز نا معلومی دوش گرفتم. همسایه طبقه پایینی اومد و گفت فشار آب کم شده و منم اعلام بی اطلاعی کردم. چند دقیقه بعد خونه رو به مقصد دانشگاه ترک کردم؛ ساعت اول زبان خارجی بود و خیلی عادی گذشت اما ساعت دومی "اخلاق اسلامی" بود که ماجرای جالبی اتفاق افتاد.
ماجرا از این قرار بود که موضوع بحث اون ساعت "روابط دختر و پسر" بود که بعد از کلی بحث و تبادل نظر، یکی از دختر خانوم های به ظاهر ترم وسطی اجازه صحبت خواستن و شروع کردن به اظهار نظر دادن.
" از 100 تا پسر های این دوره زمونه، شـــــــــــــــــــــــــاید2 تاشون به نسبت خوب باشن"
هیچی دیگه نمی دونم بر چه اساسی می گفتن اما خب 10 دقیقه بیشتر طول نکشید که از بچه ها ترم اولی جوابشونو به طرز وحشتناکی دادن که از بازنشر اون به شدت مغذورم. کلاس اون روز رو هم اینجوری ترکوندن و منجر به تعطیلی کلاس شد.
برگشتیم خونه و متوجه شدیم که سیستم گرمایش خونه بنا به دلایلی کار نمیکنه و ما یه شب واقعاً سرد رو سپری کردیم البته شانس آوردیم که یخ نزده بودیم. شاید تصور کردنش سخت باشه، با کلی لباس گرم و سه پتو هنوز احساس سرما میکردم.
غیبت استاد فرصت مناسبی شد که زحمت های یکی از دوستان رو یکی دو باری بود که نسبت به بنده لطف داشتن و بزرگوار کردن، جبران کنیم و شام دعوت کنیم. اما انتظار ما چیز دیگه ای بود علی رخم قبولی دعوت ما و خوش حال فوق العاده اش اجازه نداد آشپزی کنیم و خودش همه کارها رو انجام داد و سرتون رو درد نیارم معلوم بود که میترسید و به بهونه های مختلف سعی می کرد خودش آشپزی کنه که نکنه تو غذاش سم مار بریزیم! اینم یه تجربه ی جدید بود واسه ام.
استاد محترم "رسم فنی و نقشه کشی ساختمان" امروز رو جیم زدن. فکر کنم سومین جلسه اس که جیم زدن و یادم باشه هفته بعد بهشون بگم یه جلسه دیگه جیم زدن مساوی با حذف!!!
و همچنان از برنامه ام عقبم...
اول صبح با دوستم خونه رو به مقصد دانشگاه تو *** ترک کردیم. جاده خیلی خطرناک بود. هم مه بود هم برف و یخبندان مسیر یه ساعتی رو سه ساعت رفتیم. ناهار رو تو خونه ی مجردی خوردیم و برگشتیم. الان خیلی خسته ام. کاش می شد 24 ساعت خوابید.