امشب یه مهمون باحال داریم ساکن طبقه بالایی؛ اسمش "نعمت" خیلی بچه باحالیه. دعوتش کردیم به صرف خواب. فکر کنم نذاریم تا خود صبح بخوابه
بعداً نوشت:
تا نزدیکای اذان صبح نذاشتیم بخوابه؛ دیگه داشت کم کم عصبانی میشد و داشت کار به قهر و گیسو کشی می کشید که کوتاه اومدیم و به نعمت خان رخصت خواب دادیم.