روزمرگی های یک دانشجوی مهندسی عمران

خاطرات دوران تحصیل در رشته مهندسی عمران؛ زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمرگی های یک دانشجوی مهندسی عمران

خاطرات دوران تحصیل در رشته مهندسی عمران؛ زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

یه روز عجیب

دم دم های صبح بود که از خواب پا شدم؛ صبونه نیم مشتی بر بدن زدم و به طرز نا معلومی دوش گرفتم. همسایه طبقه پایینی اومد و گفت فشار آب کم شده و منم اعلام بی اطلاعی کردم. چند دقیقه بعد خونه رو به مقصد دانشگاه ترک کردم؛ ساعت اول زبان خارجی بود و خیلی عادی گذشت اما ساعت دومی "اخلاق اسلامی" بود که ماجرای جالبی اتفاق افتاد.

ماجرا از این قرار بود که موضوع بحث اون ساعت "روابط دختر و پسر" بود که بعد از کلی بحث و تبادل نظر، یکی از دختر خانوم های به ظاهر ترم وسطی اجازه صحبت خواستن و شروع کردن به اظهار نظر دادن.

" از 100 تا پسر های این دوره زمونه، شـــــــــــــــــــــــــاید2 تاشون به نسبت خوب باشن"

هیچی دیگه نمی دونم بر چه اساسی می گفتن اما خب 10 دقیقه بیشتر طول نکشید که از بچه ها ترم اولی جوابشونو به طرز وحشتناکی دادن که از بازنشر اون به شدت مغذورم. کلاس اون روز رو هم اینجوری ترکوندن و منجر به تعطیلی کلاس شد.

برگشتیم خونه و متوجه شدیم که سیستم گرمایش خونه بنا به دلایلی کار نمیکنه و ما یه شب واقعاً سرد رو سپری کردیم البته شانس آوردیم که یخ نزده بودیم. شاید تصور کردنش سخت باشه، با کلی لباس گرم و سه پتو هنوز احساس سرما میکردم.

نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد