روزمرگی های یک دانشجوی مهندسی عمران

خاطرات دوران تحصیل در رشته مهندسی عمران؛ زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمرگی های یک دانشجوی مهندسی عمران

خاطرات دوران تحصیل در رشته مهندسی عمران؛ زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

بفرمایید شام

مهمونی برگزار شد. خیلی جو خوبی به وجود اومده بود از دانشجوی سال آخر عمران گرفته تا دوست عزیز پشت کنکوری مون.

هر کدوم از دوستان سوتی هایی دادن که بحمدالله من از این ماجرا جون سالم به در بردم. آشپزیم خوب شده بود و دوستان پسندیدن. سری بعد یکی دیگه از دوستان مهمونی میدن.

مهمونی ترم اول

امشب مهمون دعوت کردم و کلی تدارک دیدم که اولین مهمونی امسال رو برگزار کنم. فکر کنم واسه خودش یه "بفرمایید شام" باشه. خدا کنه ختم به خیر شه.
جزئیات این مهمانی متعاقباً اعلام خواهد شد...

پروژه ریاضی

آقا بلاخره تونستیم پروژه نیم نمره ای ریاضی رو بعد یه ماه تحقیق و دربه دری انجام بدیم و نیم نمره رو بگیریم.

حلالمه یه جورایی تو مایه های شیر مادر

همبرگر

ساعت 1 صبح داریم همبرگ درست می کنیم

نظافت کاری می کنیم

امروز روز نظافت خونه بود، خونه رو مثل دسته گل کردم بعلاوه اینکه کل راه پله های ساختمون رو شستم. عجب همسایه های تنبلی داریم ما. انگار هیشکی احساس مسئولیت نمیکنه. باشد که رستگار شوند.

استاد "ص"

استاد ریاضی امروز اولین غیبت خودشونو بدون اطلاع قبلی و با نیم ساعت سرکار گذاشتن ما روی صندلی های کلاس، به ثبت رسون. باشد که تکرار نشود.

دکتر محمد...

رفتم کتابخانه؛ به مسئول کتابخونه که یه دانشجو تشریف داشتن میگم شرایط عضویت و... آخر سر بعد اینکه یه سری فرم و برگه انتخاب واحد رو ازم گرفتن میگه عکس4*3 بهش میگم عکس همرام نیست و یه عکس دارم که روش مهر زدن "دکتر محمد ..." میشه استفاده کرد یا نه؟

برگشته میگه اسم خودته روش!!! به نظرتون چی کار باید می کردم؟

یه روز عجیب

دم دم های صبح بود که از خواب پا شدم؛ صبونه نیم مشتی بر بدن زدم و به طرز نا معلومی دوش گرفتم. همسایه طبقه پایینی اومد و گفت فشار آب کم شده و منم اعلام بی اطلاعی کردم. چند دقیقه بعد خونه رو به مقصد دانشگاه ترک کردم؛ ساعت اول زبان خارجی بود و خیلی عادی گذشت اما ساعت دومی "اخلاق اسلامی" بود که ماجرای جالبی اتفاق افتاد.

ماجرا از این قرار بود که موضوع بحث اون ساعت "روابط دختر و پسر" بود که بعد از کلی بحث و تبادل نظر، یکی از دختر خانوم های به ظاهر ترم وسطی اجازه صحبت خواستن و شروع کردن به اظهار نظر دادن.

" از 100 تا پسر های این دوره زمونه، شـــــــــــــــــــــــــاید2 تاشون به نسبت خوب باشن"

هیچی دیگه نمی دونم بر چه اساسی می گفتن اما خب 10 دقیقه بیشتر طول نکشید که از بچه ها ترم اولی جوابشونو به طرز وحشتناکی دادن که از بازنشر اون به شدت مغذورم. کلاس اون روز رو هم اینجوری ترکوندن و منجر به تعطیلی کلاس شد.

برگشتیم خونه و متوجه شدیم که سیستم گرمایش خونه بنا به دلایلی کار نمیکنه و ما یه شب واقعاً سرد رو سپری کردیم البته شانس آوردیم که یخ نزده بودیم. شاید تصور کردنش سخت باشه، با کلی لباس گرم و سه پتو هنوز احساس سرما میکردم.

سم مار یا زهر مار؟

غیبت استاد فرصت مناسبی شد که زحمت های یکی از دوستان رو یکی دو باری بود که نسبت به بنده لطف داشتن و بزرگوار کردن، جبران کنیم و شام دعوت کنیم. اما انتظار ما چیز دیگه ای بود علی رخم قبولی دعوت ما و خوش حال فوق العاده اش اجازه نداد آشپزی کنیم و خودش همه کارها رو انجام داد و سرتون رو درد نیارم معلوم بود که میترسید و به بهونه های مختلف سعی می کرد خودش آشپزی کنه که نکنه تو غذاش سم مار بریزیم! اینم یه تجربه ی جدید بود واسه ام.

جیم زدن استاد

استاد محترم "رسم فنی و نقشه کشی ساختمان" امروز رو جیم زدن. فکر کنم سومین جلسه اس که جیم زدن و یادم باشه هفته بعد بهشون بگم یه جلسه دیگه جیم زدن مساوی با حذف!!!