امروز تو واحد تصفیه خانه که دیواراش در حال ساخته و میلگردهاش تازه بسته شده رفتیم واسه نقشه برداری که ناگهان پام به دوربین خورد و همه چی رو پروند. دوباره از اول نقشه برداری کردیم. قیافه مهندس "ف" خیلی دیدنی بود. از عصبانیت داشت می ترکید. اما هیچی نگفت
خداوندا
دنیای آشفته ی درونم را که تنها از نگاه تو پیداست
با لالایی مهربان خود آرام کن تا وجود داشتن و بودن را به زیبایی احساس کنم