روزمرگی های یک دانشجوی مهندسی عمران

خاطرات دوران تحصیل در رشته مهندسی عمران؛ زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمرگی های یک دانشجوی مهندسی عمران

خاطرات دوران تحصیل در رشته مهندسی عمران؛ زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

دبیر ریاضی

دیروز عصر به اتفاق دوستم رفتم دبیرستانی که تا سال سوم اونجا میخوندم واسه اینکه از دبیر ریاضی یه سوال بپرسیم. منتظر شدیم زنگ بخوره سوالمون رو بپرسیم که چند دقیقه ای طول کشید. دبیر محترم ریاضی اولش که گفتم عمران میخونیم کلی فخر فروخت که این مسئله باید واسه شما مثل آب خوردن باشه و بعدش که یه ربع روش فکر کرد و یه صفحه A4 رو سیاه کرد دستی به صورت کشید و گفت این مسئله سخته باید بیشتر روش فکر کنم و شما شماره تون رو بدین من شب روش فکر می کنم بهتون خبر میدم و اگه خبر هم ندادم یعنی حل نمیشه!

منم همون لحظه فهمیدم که گزینه دوم درسته و تا الان خبری از آقای دبیر نشده. بعدشم خیلی اتفاقی رفتیم باغ دوستم واسه گوجه محلی خوردن.

آشپزی افتضاح

تا لنگ ظهر که خوابیدم؛ بعدشم دوش گرفتم و ساعت 2 بعد ازظهر فهمیدم که به ناهار احتیاج داریم. شروع کردیم دو تایی آشپزی کردن و ماکارونی درست کردیم که شانس آوردیم ما رو نکشت و چند روزی نا کوکمون کرد. خُب حتماً شنیدین که میگن آشپز که دوتا شد آش یا شور میشه یا بی نمک.

یک هفته گذشت

یه هفته گذشته و کلی تلخی و شیرینی؛ اوایل سخت میگذشت اما بحمدالله عادت کردیم. اتفاق جالب دیگه انه که آشپزیم در حد تیم ملیه و خودم نمی دونستم. سه روزش شام و ناهار به لطف دوست عزیزم همبرگ خوردیم که این نیز خود پدری از دستگاه گوارشمان درآورد. کمتر از 12 ساعت دیگه دوباره به *** برمیگردم.

انتخاب واحد

اول صبح رفتیم نظام وظیفه کارای دوستمو انجام دادیم برگشتیم دانشگاه اونم ثبت نامش تموم شد. انتخاب واحد کردیم و رسماً از سه شنبه همین هفته کلاسامون شروع میشه. با آقای "ن" هم که همون صاب خونه باشه صحبت کردیم واسه خونه که اجاره اش کنیم. ولی خونه اصلاً اون قیمتی که میگی نمی ارزه؛ دلیلشم منطقه شه. ولی خب مجبور امسال با این خونه سر کنیم تا سال دو بشیم. شنبه تا پنجشنبه کلاس داریم اصلاً نمیتونیم تردد کنیم. دریغ از یه ذره استراحت این چند روزه کارم شده این شهر جدید. امیدوارم روزهای خوبی در انتظارم باشه.