روزمرگی های یک دانشجوی مهندسی عمران

خاطرات دوران تحصیل در رشته مهندسی عمران؛ زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

روزمرگی های یک دانشجوی مهندسی عمران

خاطرات دوران تحصیل در رشته مهندسی عمران؛ زشت و زیبا ، تلخ و شیرین

استاد "ص"

استاد ریاضی امروز اولین غیبت خودشونو بدون اطلاع قبلی و با نیم ساعت سرکار گذاشتن ما روی صندلی های کلاس، به ثبت رسون. باشد که تکرار نشود.

دکتر محمد...

رفتم کتابخانه؛ به مسئول کتابخونه که یه دانشجو تشریف داشتن میگم شرایط عضویت و... آخر سر بعد اینکه یه سری فرم و برگه انتخاب واحد رو ازم گرفتن میگه عکس4*3 بهش میگم عکس همرام نیست و یه عکس دارم که روش مهر زدن "دکتر محمد ..." میشه استفاده کرد یا نه؟

برگشته میگه اسم خودته روش!!! به نظرتون چی کار باید می کردم؟

جیم زدن استاد

استاد محترم "رسم فنی و نقشه کشی ساختمان" امروز رو جیم زدن. فکر کنم سومین جلسه اس که جیم زدن و یادم باشه هفته بعد بهشون بگم یه جلسه دیگه جیم زدن مساوی با حذف!!!

نمی رسم

و همچنان از برنامه ام عقبم...

اولین برف امسال

اول صبح با دوستم خونه رو به مقصد دانشگاه تو *** ترک کردیم. جاده خیلی خطرناک بود. هم مه بود هم برف و یخبندان مسیر یه ساعتی رو سه ساعت رفتیم. ناهار رو تو خونه ی مجردی خوردیم و برگشتیم. الان خیلی خسته ام. کاش می شد 24 ساعت خوابید.

یه روز متفاوت

ساعت 7:10 دقیقه صبح روز شنبه اس.دیشب بارون اومده و الان هوا خیلی لطیف  و البته سرد شده. امرزو دو تا کلاس دارم و فردام یکی دیگه، چارشنبه هم یه کلاس فیزیک1 دارم که استاد محترم فرمودن کلاس دیگه عقبن، کلاس شما رو کنسل می کنم به جاش واسه اونا میان کلاس که به شما برسن. یعنی فکر کنم خوش ترین خبری بود که می تونستم تو این ترم بشنوم. امروز خدا آخر و عاقبتمونو با کلاس استاد "م" به خیر کنه... ایشالا.

آشپزی افتضاح

تا لنگ ظهر که خوابیدم؛ بعدشم دوش گرفتم و ساعت 2 بعد ازظهر فهمیدم که به ناهار احتیاج داریم. شروع کردیم دو تایی آشپزی کردن و ماکارونی درست کردیم که شانس آوردیم ما رو نکشت و چند روزی نا کوکمون کرد. خُب حتماً شنیدین که میگن آشپز که دوتا شد آش یا شور میشه یا بی نمک.

استاد فارسی

صبح کلاس نداشتم؛ عصر هم کلاس فارسی داشتیم با استاد "الف". خیلی استاد با حالیه. 

کلاس تشکیل نشد

امروز طبق معمول داشتم تو به سمت کلاس می رفتم که تو بورد زده بودن کلاس های آقای "س" روز شنبه مورخ 93/07/19 برگزار نمی شود. بسی حال کردیم و درود و رحمت فرستادیم زدیم به سمت سایت و فرصت مناسبی شد که دستی به سر و صورت وبلاگ هایمان بکشیم. عصر هم باید برم یه سری کتاب بگیرم.

سایت دانشگاه

چند روز از استقرار ما تو شهر جدید میگذره کلاس ها رو طوری گذاشتن که باید تا پنجشنبه هر هفته زندگی مجردی داشته باشیم. دومین روزیه که از سایت دانشگاه استفاده می کنم و امروز فرصت مناسبی بود که وبلاگ رو به روز کنم.و یکی دو خط بنویسم.

تا برگشتن به خونه و گذاشن خاطرات شکیبا باشید.