ساعت 7 صبح بود که بیدار شدم. صبونه خوردم و یه اسکان چای زمستونه روش کشیدم. ساعت 7:30 خر خونی رو شروع کردم. چاشتگاه بود که با مهندس ***** قرار ملاقات داشتم. امتحانش ختم به خیر شد.
هم اکنون که این پست بر روی وبلاگ قرار گرفته سر جلسه اولین امتحان هستم. لطفا دعایمان بفرمایید.ممنون
نزدیکای ساعت 2 بعدازظهر بود که خونه رو به مقصد *** ترک کردم؛ حول و حوش ساعت 5 بعد ازطهر بودکه رسیدم.
دوستم خونه نبود و اولین شبی بود که تنها تو خونه مجردی سر می کردم. هم حس بدی وجود داشت هم حس خوب؛ حس خوبش اینجا بود که تونستم خیلی خر خونی کنم بی دردسر. امروز رو با یه دوش گرفتن تموم کردم.
اولین بازدید علمیم رو از پروژه تصفیه خانه سد ****** داشتم که خیلی اتفاقی شد. خیلی عالی بود و یه چیزایی یاد گرفتم
از امروز فرجه مون شروع شده برگشتم خونه و... بله
آقا بلاخره تونستیم پروژه نیم نمره ای ریاضی رو بعد یه ماه تحقیق و دربه دری انجام بدیم و نیم نمره رو بگیریم.
حلالمه یه جورایی تو مایه های شیر مادر
امروز روز نظافت خونه بود، خونه رو مثل دسته گل کردم بعلاوه اینکه کل راه پله های ساختمون رو شستم. عجب همسایه های تنبلی داریم ما. انگار هیشکی احساس مسئولیت نمیکنه. باشد که رستگار شوند.